کد مطلب:129475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

بریر بن خضیر همدانی مشرقی
او پیرمردی پارسا، قاری قرآن و از تابعان بود. وی از قاریان بزرگ كوفه و یاران امیرالمؤمنین علی (ع)، به شمار می رفت. و از اشراف كوفه از قبیله ی همدان بود.

نقل شده است كه پس از شنیدن خبر حسین (ع) از كوفه به مكه رفت تا به حسین (ع) بپیوندند. از آنجا نیز همراه حضرت آمد تا به شهادت رسید [1] .

سخن بریر با امام (ع) حاكی از نیروی بصیرت وی است. «به خدا سوگند، ای فرزند رسول خدا (ص)، خداوند به وسیله ی تو با ما منت نهاد كه در ركابت بجنگیم و اعضای ما در راه تو پاره پاره شود، و آنگاه جد تو، پیامبر (ص) در قیامت از ما شفاعت كند!» [2] .

از موضع گیری هایی كه حاكی از نیروی یقین وی می باشد روایت طبری است كه می گوید: «امام حسین (ع) فرمود تا چادری برپا كردند. سپس فرمود مقداری مشك را درون طشتی


نرم كردند آنگاه امام به درون آن چادر رفت تا موی بدن را با نوره بسترد. در این حال عبدالرحمن عبد ربه و بریر بن خضیر همدانی بر چادر بودند و شانه به شانه ی یكدیگر می زدند، و برای نوره كشیدن پس از امام (ع) بر یكدیگر پیشی می گرفتند. بریر با عبدالرحمن شوخی می كرد. عبدالرحمن می گفت: از ما در گذر. به خدا سوگند این ساعت، ساعت بیهودگی نیست. بریر گفت: به خدا سوگند، خویشاوندانم می دانند كه من در پیری و جوانی اهل باطل نبوده ام. ولی اینك از مژده ی آنچه دیدار خواهیم كرد در شوقم. به خدا سوگند فاصله ی میان ما و حورالعین آن قدر هست كه این گروه با شمشیرهاشان به ما حمله كنند. من دوست دارم كه آنها با شمشیرهاشان به ما حمله كنند...» [3] .

نقل شده است: «هنگامی كه تشنگی حسین به اندازه ای كه خدا می داند رسید، بریر از امام اجازه خواست كه با مردم صحبت كند. امام اجازه داد. او نزدیك سپاه رفت و ندا داد: ای گروه مردم، خداوند محمد را بشارت دهنده و هشدار دهنده و خواننده ی به سوی خداوند به فرمان او و چراغی نوربخش قرار داد. این آب فرات است كه سگان و خوكان عراق در آن می غلتند و شما آن را بر روی پسر رسول خدا (ص) بسته اید. آیا پاداش محمد همین است؟

گفتند: ای بریر، دست از زیاده گویی بردار. به خدا سوگند باید حسین را تشنه نگه داریم. همان طور كه آنهایی كه پیش از او بودند تشنه ماندند. حسین فرمود: ای بریر دست بردار.» [4] .

طبری به نقل از عفیف بن زهیر بن ابی الاخنس، از شاهدان قتل حسین (ع)، گوید: یزید بن معقل از بنی عمیرة بن ربیعه بیرون شد...

گفت: یا بریر، رفتار خداوند را با خودت چگونه می بینی؟

گفت: خداوند با ما به نیكی رفتار كرد و با تو به بدی!

گفت: دروغ گفتی و حال آنكه پیش از امروز دروغگو نبودی. آیا به یاد می آوری كه


من همراه تو در بنی لوذان راه می رفتم [5] و تو گفتی كه عثمان بن عفان بر خود ستم كرد و معاویه گمراه و گمراه كننده بود و پیشوای هدایت و حق علی بن ابی طالب است؟!

بریر گفت: گواهی می دهم كه این نظر و سخن من است.

یزید بن معقل گفت: پس من گواهی می دهم كه تو از گمراهانی!

بریر گفت: می خواهی كه با تو مباهله می كنم؟ و از خداوند بخواهیم كه دروغگو را لعنت كند و آن را كه بر باطل است بكشد؛ آنگاه می آیم و با تو مبارزه می كنم! آن دو بیرون شدند و دست ها را به سوی آسمان بلند كردند و دعا كردند كه خداوند دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است، آن را كه بر باطل است بكشد. سپس به یكدیگر حمله ور شدند و دو ضربت رد و بدل كردند. یزید ضربت سبكی زد كه به او زیانی نرساند. سپس بریر ضربتی زد كه كلاهخود را پاره كرد و به مغز رسید! و او چنان بر زمین خورد كه گویی از بلندی افتاده است. و شمشیر پسر خضیر در سرش ثابت مانده بود. گویی به او می نگرم كه شمشیر را تكان می دهد تا از سرش بیرون آورد.

آنگاه رضی بن منقذ عبدی به او حمله كرد. بریر با وی دست به گریبان شد. آن دو، ساعتی با هم نبرد كردند و سپس بریر بر سینه اش نشست! رضی گفت: كجایند اهل جنگ و دفاع؟

كعب بن جابر بن عمرو ازدی رفت كه به بریر حمله كند. گفتم: این بریر بن حضیر قاری است كه در مسجد به ما قرآن می آموخت!

آنگاه با نیزه حمله برد و آن را در پشت بریر فرو كرد. چون سوزش نیزه را دریافت، بر او جست و صورتش را گاز گرفت و یك طرف بینی اش را كند. كعب بن جابر او را با نیزه زد و از روی او (رضی بن منقد عبدی) كنار انداخت و نیزه را در پشت او فرو كرد. سپس پیش رفت و آن قدر او را با شمشیر زد كه جان داد... [6] .


درود بر بریر بن خضیر روزی كه زاده شد و روزی كه به شهادت رسید و روزی كه زنده برانگیخته گردد.


[1] ر.ك: ابصار العين، ص 121.

[2] ر.ك: اللهوف ص 35؛ و ر.ك: بحار، ج 44، ص 383.

[3] ر.ك:تاريخ الطبري، ج 3، ص 318.

[4] ر.ك: ابصار العين، ص 123.

[5] در ابصار العين، ص 123 آمده است: «در راه بني دودان با تو راه مي رفتم» سماوي گويد: «دودان تيره اي از اسد است و يكي از راه هاي كوفه از آن ها است. و واژه ي دودان تصحيف گشته و در برخي نسخه ها به اشتباه لوذان ثبت شده است.» ر.ك: ابصار العين، ص 126.

[6] تاريخ الطبري، ج 3، ص 327.